زندگی
پدرش یک مزرعه دار متمول بود بنابراین تحصیلات ابتداییش را در یک مدرسه مشهور در انگلستان به اتمام رساند. سپس در یک کالج در مونتانا به تحصیلاتش ادامه داد. پس از اتمام درسش در یک روزنامه به عنوان کاریکاتوریست مشغول کار شد. در آنجا به تشویق یکی از دوستانش پا به عرصه سینما گذاشت. بین سالهای ۱۹۲۵ و ۱۹۲۶ در چندین نقش کوتاه بازی کرد تا اینکه در پایان دهه ۲۰ جایگاه واقعی خود را در سینما به دست آورد.
فیلم شناسی
مرگ تدریجی سینمای صامت، تولد گری کوپر در سینما بود. او در فیلم اسکار گرفته بال ها محصول ۱۹۲۷ و به کارگردانی ویلیام ای ولمن نقش کوتاهی بازی کرد که از اولین نقشهای پر اهمیت تر وی میباشد.
قد بلند ۱۹۱ سانتیمتری او بسیار برای ایفای نقشهای کابوی در فیلمهای وسترن مناسب بود و این نکته را اولین بار سران کمپانی پارامونت پیکچرز متوجه شدند و از او در فیلم وسترن ویرجینیایی ساخته ویکتور فلمینگ بهره جستند. بعد از آن، او آماده بازی در فیلمهای متفاوتی شد.
در فیلم مراکش ساخته جوزف فون استرنبرگ نقش لژیونی را بازی کرد که در مراکش در دام عشق زنی رقاصه با بازی مارلین دیتریش میافتد. همزمان کاراکتر امی جولی با بازی مارلین دیتریش به خاطر پول به سمت توریستی متمول میرود که موجب رنجش خاطر لژیون میشود. ولی در آخرین لحظات امی جولی در صحنهای به یاد ماندنی به رسم زنان عرب پا برهنه به دنبال لژیون که به ماموریت اعزام شده در بیابان قدم در راهی سخت میگذارد.
بازی در این فیلم به گری کمک کرد تا در آثار فاخری حضور یابد. او در نسخه سینمایی وداع با اسلحه نوشته دوست صمیمی اش ارنست همینگوی بازی کرد. تراژدی فیلم بسیار تاثیرگذار بود و گری به خوبی در کنار بازیگر باتجربه هلن هیز پرستاری که کاراکتر گری در جنگ جهانی اول عاشق او میشود و جنگ را رها میکند، نقش خود را ایفا میکند. فیلم به کارگردانی فرانک بورزاگ فیلمسازی که ۲ جایزه اسکار را در خانه خود میدید ساخته شد و حساسیتها روی آن بسیار زیاد بود.
در سال ۱۹۳۳ در فیلمی ساخته هاوارد هاکس با نام امروز زندگی میکنیم برای اولین و آخرین بار با ستاره هالیوود یوان کرافورد همبازی شد. کرافورد زنی است که عاشق خلبانی با بازی کوپر میشود. با شعله ور شدن جنگ، خلبان به جنگ میرود و خبر کشته شدن او به زن میرسد. این نخستین فیلمی بود که براساس داستانهای نویسنده نامدار ویلیام فالکنر ساخته میشد. حال دیگر کوپر بازیگری بود که در اقتباسهای برجستهترین رمانهای جهان بازی میکرد.
ویژگی بارز گری کوپر این بود که بر خلاف سایرین در فیلمهایی حاضر میشد که در فضای باز مثلاً در کوهستان یا در بیابان یا در جنگلهای جنوب شرق آسیا فیلمبرداری میشدند. در فیلم زندگی یک نیزه دار بنگالی ساخته هنری هاتاوی نقش یک نیزه دار را ایفا میکند که از دستورات افسر مافوقش سرپیچی میکند و در این حین باید از حمله احتمالی هندیها جلوگیری شود.
فرانک کاپرا هم در سال ۱۹۳۶ از کوپر در فیلمش بهره جست. فیلم آقای دیدز به شهر میرود اولین فیلم از سه گانههای کاپراست که در آن کوپر مردی دهاتی است که میلیونها دلار ارث میبرد و سعی دارد علیرغم مخالفت اطرافیان سودجویش، پولش را به نیازمندان بدهد. با این فیلم کوپر برای اولین بار نامزد اسکار شد. کوپر نقش یک انسان ساده را عالی بازی کرد.
کوپر از اولین وسترنرهای تاریخ سینما هم هست. قبل از اینکه جان فورد بازیگر مورد علاقهاش جان وین را رو کند سیسیل ب دمیل، بازیگری خوش چهره و بلند بالای هالیوود، کوپر را در دل بیابانهای مرکز آمریکا به بازی گرفت و خیلی هم خوب جواب داد. دشت نشین اولین همکاری از ۳ همکاری دمیل با کوپر است. کوپر در این فیلم برای دومین سال پیاپی بعد از آقای دیدز به شهر میرود با جین آرتور ستارهٔ زن خوش چهره هالیوود همبازی شد. ضمناً این اولین فیلم آنتونی کوئین بازیگر مکزیکی الاصل هالیوود بود که بعد از فیلم با دختر دمیل ازدواج کرد.
هشتمین زن ریش آبی کمدی ای به سبک کمدیهای ارنست لوبیچ بود که کوپر با بازیگر فرانسوی هالیوود کلودت کولبرت همبازی شد. اولین همکاری کوپر با کارگردان سرشناس هالیوود ویلیام وایلر فیلم اهل غرب آمریکا بود که در ژانر وسترن بود. کوپر در این فیلم در نقش کول هاردین به ناحق به اتهام اسب دزدی توسط قاضی شهر با بازی والتر برنان به اعدام محکوم میشود. قاضی به نمایشگری مشهور علاقه دارد و کول با دانستن این موضوع با نمایشگر زن دوست میشود و به شرط اینکه مقداری از موهای نمایشگر را برای قاضی ببرد از حکم اعدام تبرعه میشود.
خیلیها سال ۱۹۴۱ را بهترین سال در کارنامه گری کوپر میدانند چون در ۳ فیلم به غایت عالی ظاهر شد. اولی فیلمی که اولین جایزه اسکارش را به او تقدیم کرد یعنی گروهبان یورک. فیلم به دو قسمت تقسیم میشد که منتقدان قسمت اول را که گروهبان یورک در آمریکا به نگهداری از خانوادهاش میپرداخت بیشتر پسندیدند. در قسمت دوم فیلم با شعله ور شدن آتش جنگ یورک به جبهه میرود و هاوارد هاکس دلاوریهای او را در جنگ که به گرفتن نشان لیاقت منجر میشود نشان میدهد. کوپر واقعاً یکی از بهترین کاراکترهای تاریخ سینما را خلق میکند.
دومین فیلم این سال او، باز هم ساخته هاوارد هاکس است ولی اینبار کمدی. یک کمدی عالی نوشتهٔ بیلی وایلدر فقید که بیننده را از خنده روده بر میکند. عدهای فیلسوف مشغول تهیه یک دائرةالمعارف هستند ولی همه آنها انسانهای اتو کشیدهای هستند که در سالها پیش سیر میکنند. آنها برای اینکه با کلمات عامیانه آشنا شوند با یه رقاصه با بازی باربارا استانویک ارتباط برقرار میکنند که این باعث عشقی عمیق بین برترام پاتز یکی از پروفوسورها با بازی کوپر و رقاصه میشود.
سومین فیلم، آخرین و سومین قسمت از سه گانههای کاپرا است و این بار جان دو را ملاقات کن. فیلم به قدرت دو فیلم قبلیست ولی طنز تلخی دارد. روزنامهای برای جلوگیری از ورشکستگی با فکر یکی از کارمندانش با بازی باربارا استانویک تصمیم میگیرد فردی خیالی با نام جان دو را خلق کند که قرار است در شب کریسمس خود را ازبالای ساختمان شهرداری به پایین پرت کند. طنز تلخی که کاپرا در این فیلم به کار بست از بهترینهای این ژانر بود. کوپر از نیمههای فیلم میآید و جدا ما را با بازی خوب و متفاوتش غافلگیر میکند.
غرور یانکیها در سال ۱۹۴۲ گری کوپر را برای سومین بار نامزد اسکار میکند. به راستی سام وود فیلمساز کهنه کار هالیوود تواناییهای کوپر را میدانست و از او یک قهرمان واقعی ساخت. فیلم در مورد بیسبالیستها بود.